سارا جهان بی تو که مفهومی ندارد
میترسم این شعر همین جا کم بیارد
سارا نمیدانی... چه حالی بودم آن روز
وقتی نوشتی ابر تا ب ا ر ا ن ببارد
وقتی نوشتی کوه
دستم تیشهای شد تا داستانت را به خطی خوش نگارد
سارا به شعرم گفته ام: در مصرع بعد در چشمهایت بذر آویشن بکارد
آن قدر بی بی دوستت دارد که حتی
نام تو را روی عروسش میگذارد
انگار قلبم در گسلهای تو جا ماند
وقتی که میخندی دلم پس لرزه دارد
سارا برایت شعر دم کردم
بفرما!
+ نوشته شده در پنجشنبه سیزدهم مرداد ۱۴۰۱ ساعت 15:47 توسط شب بو |
به عشق شهدا...
ما را در سایت به عشق شهدا دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : booymaha بازدید : 152 تاريخ : يکشنبه 30 مرداد 1401 ساعت: 1:30