در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم......اصلا به تو افتاده مسیرم که بمیرم...!

ساخت وبلاگ
وقتی خبر شهادت مدافعان حرم رو می شنوی حس می کنی آنها انسان هایی هستن از جنس دیگر؛

کسانی که به زندگی و دنیا از یک دریچه دیگه نگاه می کنند؛کسانی که انگار اصلا برای زندگی کردن خلق نشدن؛حتی گاهی فکر می کنی این آدمها اصلا عاطفه و احساس و یا عشق به خانواده و زندگی ندارن و به زبان راحتر بگم که حتی گاهی کسانی هستن که از این افراد متنفر می شوند چون فکر می کنند که اینها آدمهای خودخواه و بدون احساسی هستن که خانواده هایشان را ول می کنند و به میدان رزم میروند و مرگ را انتخاب می کنن!!!!

گاهی به اینجای بحث که می رسیم یاد این جمله می افتم :عشق در اوج ایثار به قصاوت رسیده است.

گاهی فکر می کنم که همه انسانهای عاشق برای عاشق شدن باید اول قدری قصی القلب شوند.

ولی اگر درست تر نگاه کنی می بینی که حقیقت چیز دیگریست...آری این آدمها از جنس ما نیستند اما بی عاطفه و سنگدل هم نیستن،می روند....برای همیشه می روند اما رفتن آنها به معنی پشت کردن به خانواده و رها کردنشان نیست.

این آدمها می روند چون به درجه یقین رسیده اند!مرحله ای که برای رسیدن به آن باید ایمان راسخی داشته باشی از جنس ایمان یاران عاشورایی حسین(ع)....

مگر نه که در روز محشر در هنگامه قیامت انسانها جون پروانه و ملخ های در هم تنیده به هم برخورد میکنند و حتی مادر باردار هم جنین خود را رها میکند.

چرا چنین میشود؟پس عشق مادر به فرزند آن هم نوزاد یا جنین چه میشود؟؟؟

دلیلش این است که آنها حقیقت را با چشمان خود می بینند.....درجه یقین هم همین است ،انسان حقیقت بین به درجه یقین می رسید و دنیا را متفاوت تر اما صحیح تر از همه می بیند پس متفاوت تر اما صحیح تر از همه زندگی می کند و چون با عقلهای ما جور در نمی آید از نظر ما سنگدل و بی مسولیت و بی رحم نسبت به خانواده دیده می شود اما حقیقت چیز دیگری است.

آن روز که حضرت ابراهیم برای ضبح اسماعیلش چاقو را به گردنش کشید شاید اگر ما آنجا بودیم درباره او هم همین قضاوت را می کردیم .اینکه سنگدل است و به خاطر اهداف خودش از خانواده اش می گذرد.ما این قضاوتها را می کنیم چون به اندازه ابراهیم به مهربانی خدا ایمان نداریم .ایمان نداریم که به امر خدا چاقو نمی برد و ایمان نداریم که آن سوی همه امتحانهای سخت خدا،آغوشی گرم برای دربرگرفتنت هست جایی که دیگر هیچ خطری تو را تهدید نمی کند.آنجا امن ترین جای دنیا است و امن ترین جا برای هر مخلوقی است آنجا آغوش گرم خداست.

اما تکلیف خانواده:  اینجا عشق حرف اول و آخر را میزند.اگر هم عاشق  نباشی اما عاقبت عاشق می شوی. عاشق مهربانی و خلوص انسانی می شوی که در پی رسیدن به عشق الهی نفس میکشد. نفسهای عاشقانه او تو را هم قدری درگیر می کند اما نه درگیر عشق به خدا بلکه درگیر عشق به خودش!و چون دوستش داری چون عاشقش می شوی به رفتنش و به تنها ماندنت رضایت می دهی . و این عشق زمینه ای می شود برای رسیدن تو به عشق بالاتر و حقیقی !زمینه ای می شود برای نزدیک شدن به مراتب یقین!

یادم است همسر یکی از شهدای مدافع حرم که دهه 70بود می گفت بعد از شهادت همسرش احساس تنهایی نمی کند چون خودش را در آغوش خدا انداخته است. 

بله ....برای ماها سخت است باور و قبول ویا حتی فهمیدن و درک حال این افراد....

اما قبیح و تلخ و البته مساله سخت تر این است که این افراد را متهم به سنگدلی و بی رحمی و خودخواهی کنیم و بنالیم از اینکه چرا این جوانها باید به جبهه بروند و کشته شوند....

بیایید قدری بیشتر تامل کنیم و انتظار نداشته باشیم که دنیا و آدمهای آن مطابق میل ما و به اندازه درک و فهم ما عمل کنند و به قول شاعر :بیایید عاشقی را رعایت کنیم

به عشق شهدا...
ما را در سایت به عشق شهدا دنبال می کنید

برچسب : رسیدن,بمیرماصلا,افتاده,مسیرم,بمیرم, نویسنده : booymaha بازدید : 233 تاريخ : جمعه 31 شهريور 1396 ساعت: 17:04